اسپنتان

ساخت وبلاگ
گاهی یک دختر را که عروس می کنی ته دلت می گویی"دخترمون حیف شد."گاهی هم یک پسر را داماد می کنی و تجربه ته دلت می گوید"وای!این پسره حیف شد."حالا در دل من هم حکایت همین داستان است.با وجود حفظ ظاهر و آرزوهای خوشبختی که نثار شد.ته دلم می گوید"فلانی حیف شد!"هر چه هم می خواهم ته دلم را راضی کنم که مهم علفی ست که به دهن بزی شیرین آمده بی فایده است.انگار حس ششم می گوید که این ازدواج به ثمر نمی رسد.هر قدر هم به خود تشر میزنم که نفوس بد نزنم بی فایده است!مغز ،منسجم فلسفه هایی را که دوست دارد می بافد و به خوردم می دهد. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : خوشبختی, نویسنده : espantano بازدید : 156 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

ته دلم می دانستم که دست و پا میزنم اما نمی دانستم که آخر غرق می شوم یا به ساحل نجات می رسم.بر در و دیوار خانه متروک گرد کهنگی نشسته بود.روی پله ها که می نشستی چیزی بیشتر از آن لایه خاکی که روی دیوار نشسته بود سنگینی میکرد.چیزی که فقط با دستمال خیس یک زن پاک نمیشد.تمام گردگیری ها و شستن ها که تمام شد به برادرم گفتم"یک بنا بیاور تا خانه را نو و نوار کند."بنا گلمالها را کنده و خشتهای ساختمان نمایان ش اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : خانه, نویسنده : espantano بازدید : 153 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

یک بار هم دختر را ندیده و به خواستگاری یک عکس رفته حالا هم نامزد کرده.گفتم"مگر با هم به آزمایشگاه و مشاوره نرفتید؟"می گوید"چرا اما نقاب زده بود."در دل متاسف شدم. خندیدم و گفتم"حالا فرصت برای دیدنش زیاد است."لبخندی زد و گفت"وقتی می خندد مثل تو روی گونه اش چال می افتد."یک لحظه هنگ کردم.در دل گفتم"پسرک خیره!تو چه کار به چال روی گونه ی من داری؟"و رو به او گفتم"تو که می گویی او را ندیده ام. پس چال روی اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 146 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

انگار شستشان خبردار شده بود که در خانه به جز من و مادرم کسی نیست.با لباسهای سفید و ریشهای بلند پشت در هال ایستاده بودند و اجازه ورود می خواستند.تکه های لباس جدیدی که تازه به خیاطی برده بودم وسط هال پخش و پلا بود.من با موهای پریشان و لباس آستین کوتاه و اطمینان به عقربه های ساعتی که یازده شب را نشان می داد در دنیای خودم غوطه ور بودم.لباس و مخلفاتش را رها کردم و به سوی اتاق خواب دویدم.لباس مناسبی پوش اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : تاسف, نویسنده : espantano بازدید : 156 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

یک کیلو نبات به دستم می دهد و می گوید"اینها را خودم درست کرده ام. چیز قابل داری نیست."کیسه نباتی را از دستش می گیرم و می گویم"راضی به زحمتتان نبودم."خداحافظی می کنم و راه می افتم.هدیه اش روی میز آشپزخانه افتاده و خاک میخورد.اگر سالها قبل بود آن را مستقیم در سطل آشغال انداخته بودم ولی من دیگر آن آدم سابق نیستم.هزار چرخ خورده ام و چندین زلزله را پشت سر گذاشته ام تا بر این نقش زمین جا گرفته ام.سالها اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : خالی, نویسنده : espantano بازدید : 163 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

آنقدر من من کرده بود که فکر میکردم بچه های مدرسه اش همه با رتبه های عالی کنکور را درمی نوردند.مانور دادن و قیافه گرفتن بر سر رتبه آوردن بچه های مردم در کنکور برایم مسخره به نظر می رسید ولی همان حس مرموز زنانه ته دلم می گفت"کاش دانش آموزان امتحان را گند بزنند و تو از من من کردن بیفتی"مدرسه ها که تعطیل شد.همه داستانها تمام شد.من اصلا دوست نداشتم در تعطیلات حرفی از درس و مدرسه بشنوم.از معلم جماعت انگ اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : کنکور, نویسنده : espantano بازدید : 155 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

می گوید"اولین بار که حمام خانه پدری تان را دیده ام وحشت کرده ام."گفتم"چطور؟"گفت"کاشی که نبود.با آن سیمان سفید دیوارها و کفش مثل مرده شورخانه میماند."از تشبیهش بدم آمد و گفتم"خب آن وقتها به خاطر آنکه هزینه اش کمتر شود سرویس بهداشتی ها را کاشی و سرامیک نمی کردند.حالا روزگار عوض شده و ساختمانها رنگ و روی شهری گرفته."گفت"نمی دانی که من در بلوچستان چه روزهای سختی را گذراندم تا به اینجا رسیدم."به جا و م اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : مرده,شورخانه, نویسنده : espantano بازدید : 166 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47

گفت"ببینیم و تعریف کنیم که وقتی فلانی بخواهد زن تهرانی بگیرد چطور میخواهد شماها را با این لباسهای رنگ رنگی به تالار عروسی اش ببرد؟تصورش را بکن.خیلی ضایع است."تصورش را کردم.لباسهای رنگی مان آنقدر که او میگفت ضایع نبود.اصالتی را به نحو احسن حفظ کرده بودیم و رنگ اروپایی نگرفته بودیم.اینکه لباسهای رنگی مان به کلاس تالار تهرانی ها و او نمیخورد از جای دیگر ایراد داشت. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : رنگی, نویسنده : espantano بازدید : 151 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47